انقلاب اسلامی به عنوان یكی از مهم ترین پدیده های سیاسی- اجتماعی قرن بیستم، نه تنها موجب تحول و دگرگونی در حوزه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران گردید، بلكه حوزه نظریه های سیاسی- اجتماعی مربوط به انقلاب ها نیز از این تغییرات مصون نماند . تمام نظریه هایی كه مدعی تبیین و پیش بینی انقلاب ها بودند، به خاطر ناتوانی در پیش بینی و تبیین این پدیده بزرگ، مورد چالشی اساسی قرار گرفتند. از این رو برخی از اندیشمندان و نظریه پردازان، درصدد تعدیل و اصلاح آنها برآمده اند.
"انقلاب اسلامی ایران چالشی بر نظریه های انقلاب" نام كتابی است كه جناب آقای عباس ایمان پور و سركار خانم زیبا اكبری به صورت مشترك آن را به تألیف رسانده اند. این كتاب توسط مركز اسناد انقلاب اسلامی در سال 1387 منتشر شده و مشتمل بر 5 فصل می باشد
انقلاب اسلامی به عنوان یكی از مهم ترین پدیده های سیاسی- اجتماعی قرن بیستم، نه تنها موجب تحول و دگرگونی در حوزه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران گردید، بلكه حوزه نظریه های سیاسی- اجتماعی مربوط به انقلاب ها نیز از این تغییرات مصون نماند . تمام نظریه هایی كه مدعی تبیین و پیش بینی انقلاب ها بودند، به خاطر ناتوانی در پیش بینی و تبیین این پدیده بزرگ، مورد چالشی اساسی قرار گرفتند. از این رو برخی از اندیشمندان و نظریه پردازان، درصدد تعدیل و اصلاح آنها برآمده اند.
مهم ترین هدف این پژوهش پاسخ دادن به این پرسش است كه مهم ترین عامل یا عوامل شكل گیری و تكوین انقلاب اسلامی چه بوده است؟
برای بررسی اجمالی این پرسش و اثبات فرضیه تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر دیگر انقلاب های جهان، پژوهش حاضر در پنج فصل سازماندهی شده است:
فصل اول به بررسی و تعریف واژه انقلاب، مفاهیم و ویژگی های آن پرداخته است. این فصل با عنوان كلی«كلیات و مفاهیم» در پنج بخش مجزا، كلیات و مفاهیم مرتبط با انقلاب را مورد بحث و بررسی قرار داده است كه عناوین آنها عبارتند از:
1- گفتاری در باب انقلاب اسلامی
2- واژه شناسی انقلاب
3- تعریف انقلاب
4- ویژگی های انقلاب
5- گونه شناسی نظریات انقلاب
فصل دوم، تئوری های موجود درباره پدیده انقلاب را از دید نظریه پردازانی كه در این زمینه دست به تحلیل و تبیین عوامل وقوع انقلاب زده اند، ارائه كرده است. عنوان فصل دوم كتاب «سیری در نظریه های انقلاب» می باشد كه نظریه های موجود بسیاری را مورد بررسی و مقایسه با نظریه انقلاب قرار داده است كه برخی از این نظریه ها و تئوری ها ی طرح شده از قرار زیر می باشد:
تئوری ماركسی انقلاب (مبارزه طبقاتی)
نظریه بسیج منابع چارلز تیلی
نظریه توسعه نامتوازن هانتینگتون و...
در این فصل پس از ذكر گونه شناسی انقلاب ها در ابتدای آن، به توضیح و تفسیر مهم ترین و معروف ترین نظریات انقلاب ها پرداخته وسعی شده تا در حد توان، جغرافیای فكری آنها به نمایش گذاشته شود و از پرداختن به تئوری هایی كه مستقیما به انقلاب اسلامی پرداخته اند خودداری شده است.
فصل سوم كه «نظریه های مطرح شده درباره انقلاب اسلامی ایران» نام گرفته است، در یازده بخش، یازده مورد از نظریه های مرتبط با انقلاب اسلامی ایران را به بحث گذاشته و در واقع اختصاص به همین تئوری ها دارد.
روش نویسندگان محترم در این فصل، دسته بندی و ارائه نظریات و فرضیات نمی باشد؛ چرا كه از طرفی ارائه دسته بندی های مختلف در یك فصل امكان پذیر نیست و از طرف دیگر، اگر بخواهیم نظریات و فرضیات را با توجه به نظریه پردازنده دسته بندی و ارائه كنیم، آن قدر پیچیده خواهد شد كه خواننده هیچ بهره ای از آن نخواهد گرفت.
فصل چهارم كتاب«انقلاب اسلامی ایران چالشی بر نظریه های انقلاب» با عنوان كلی «مروری بر نظریه های رهبری» در چهار بخش به صورت مجزا، این موارد را مورد بررسی قرار داده است:
1- تحلیل های روان شناسانه
2- تحلیل های جامعه شناسانه
3- تحلیل های سیاسی
4- تحلیل های تركیبی
این فصل ما را به سوی نظریه رهبری واحد در انقلاب اسلامی رهنمون می سازد.
نهایتا در فصل پنجم نقد و تعدیلاتی در مورد رهیافت های مطرح شده در پژوهش انجام گرفته و نقش رهبری و اسلام سیاسی معاصر در شكل گیری و تكوین انقلاب اسلامی تبیین گردیده است. این فصل كه «نقدی بر نظریه های انقلاب اسلامی و تأكید بر نقش رهبری عنوان گرفته است در هفت بخش، به صورت جداگانه مسایل مربوط با عنوان فصل را مورد مطالعه قرار داده است كه عناوین این بخش ها عبارتند از:
1- رویكرد توصیفی و روزنامه نگارانه
2- نظریه توطئه
3- نظریه بسیج
4- رهیافت اقتصادی و جامعه شناسانه
5- رهیافت روان شناسانه
6- نظریه كاركردگرا-ساختاری
7- نقش رهبری امام خمینی و اسلام سیاسی معاصر
نویسنده پس از پرداختن به این پرسش در پنج فصل، در انتها نتیجه گیری نیز انجام داده است و در انتها كتابنامه و نمایه ای هم ضمیمه اثر خود كرده است.
در آخر برش هایی كوتاه از كتاب را برایتان می آوریم:
در صفحه 53 كتاب در بخشی از فصل دوم آمده است:
بعدها وقتی انقلاب در جوامع مورد انتظار ماركس و انگلس به وقوع نپیوست، انگلس گفت:«ما خود، تاریخ را می سازیم، اما در درجه اول تحت شرایط و مفروضات بسیار متعینی، در میان این شرایط موارد اقتصادی نقش اصلی و قاطعی دارند و موارد سیاسی و در حقیقت سنتی كه در افكار بشر رفت و آمد می كنند نیز نقش دارند؛ اگر چه این نقش قاطع نیست».
در صفحه 90 از فصل سوم كتاب می خوانیم:
یكی از نویسندگانی كه سعی دارد پیوستگی فكری انقلاب و مذهب تشیع را بیان كند، حامد الگار است. وی در كتاب «ریشه های انقلاب اسلامی، تشیع»، رهبری امام خمینی را به عنوان تجسم یك سنت، و طرح اسلام به عنوان یك ایدئولوژی را به عنوان ریشه های انقلاب مطرح می كند؛ اما این عوامل را در چارچوب نظری خاصی قرار نمی دهد.
در صفحه153از فصل چهارم اثر آمده است:
بسیاری از دموكراسی ها می توانند به دیكتاتوری منتها شوند، اما یك دیكتاتوری كه بر جمعیت باسواد و آگاه حكمرانی می كند باید تبدیل به یك حكومت اقتدار طلب گردد؛ چرا كه دیگر نمی تواند بر بی ارادگی و بی خبری اكثریت مردم در جهت تداوم خود اكتفا كند.